کد مطلب:298606 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:119

از زبان فاطمه بشنوید


بهتر است كه این حقیقت را از زبان خود فامطه (س) بشنوید، و انگیزه ی واقعی آن بانوی بزرگوار را در مورد آن همه اعتراض و فریاد و اشك و آه و سوز و گداز در میان سخنان جانسوز خودش پیدا كنید، و شاهد و دلیل گفتار بالا را نیز از نزدیك


بخوانید:

مرحوم ابن شهر آشوب در مناقب از ام سلمه نقل می كند كه پس از رحلت رسول خدا (ص) به دیدن فاطمه (ع) آمد و حال آن حضرت را پرسید فاطمه در جواب گفت:

«اصبحت بین كمد و كرب، فقد النبی، و ظلم الوصی، هتك و الله حجابه، من اصبحت امامته مقبضه علی غیر ما شرع الله فی التنزیل، و سنها النبی- صلی الله علیه و آله- فی التاویل، و لكنها احقاد بدریه، و ترات احدیه، كانت علیها قلوب النفاق مكتمنه». [1] .

(در حالی هستم كه میان اندوه و غم بسیار، فقدان پیغمبر، و ظلمی كه نسبت به وصی او انجام شده، به خدا سوگند پرده ی حرمتش را دریدند، مقام امامت و رهبریش را برخلاف تنزیل كتاب خدا و تاویلی كه پیغمبر از آن فرمود از دستش ربوده و از او گرفتند، و انگیزه ای نداشتند جز كینه هایی كه از جنگ بدر از او داشتند، و انتقامهایی كه بدین وسیله از جنگ احد می خواستند بگیرند، و آن كینه و انتقامها را در دلهای نفاق جویانه ی خویش پنهان كرده بودند...)

در اینجا فاطمه ی اطهر سبب اندوه و غم بسیار خود را فقدان پیغمبر و به دنبال آن ظلمی كه به وصی پیغمبر شده و برخلاف دستور خدا و فرمان او غصب مقام خلافت و رهبری او گردیده است بیان می دارد، و سبب انگیزه ی اصلی آنها را نیز در این ستمگری ذكر می فرماید.

و نیز در آن سخنان پر از سوز، و سرشار از حكمت و بلاغت خود به زنانی كه در روزهای آخر زندگی فاطمه (ع) به عیادتش آمده بودند و متن آن را بسیاری از محدثین شیعه و اهل سنت نقل كرده اند چنین می گوید:

«اصبحت و الله عائفه لدنیاكم، قالیه لرجالكم، لفظتهم قبل ان عجمتهم، و شنئتهم بعد ان سبرتهم، فقبحا لغلول الحد، و خور القناه، و خطل الرای، و بئس ما قدمت لهم انفسهم ان سخط الله علیهم و فی العذاب هم خالدون، لا جرم لقد قلدتهم ربقتها، و شننت علیهم عارها فجدعا و عقرا و سحقا للقوم الظالمین.


«ویحهم انی زحزحوها عن رواسی الرساله، و قواعد النبوه و مهبط الوحی الامین و الطبین بامر الدنیا و الدین، الا ذلك هو الخسران المبین، و ما نقموا من ابی الحسن؟ نقموا والله منه نكیر سیفه، و شده و طئه، و نكال وقعته، و تنمره فی ذات الله.

«والله لو تكافوا عن زمام نبذه رسول الله (ص) الیه لاعتلقه، و لسار بهم سیرا سجحا، لا یكلم خشاشه، و لا یتعتع راكبه، و لاوردهم منهلا نمیرا فضفاضا تطفح ضفتاه و لاصدرهم بطانا، قد تحیر بهم الری غیر متحل منه بطائل الا بغمر الماء وردعه سوره الساغب، و لفتحت علیهم بركات من السماء و الارض، و سیاخذهم الله بما كانوا یكسبون.

«الا هلم فاسمع و ماعشت اراك الدهر عجبه، و ان تعجب فقد اعجبك الحادث، الی ای سناد استندوا و بای عروه تمسكوا؟ استبدلوا الذنابی و الله بالقوادم، و العجز بالكاهل، فرغما لمعاطس قوم یحسبون انهم یحسنون صنعا الا انهم هم المفسدون و لكن لا یشعرون افمن یهدی الی الحق احق ان یتبع امن لا یهدی الا ان یهدی فما لكم كیف تحكمون.

«اما لعمر الهك لقد لقحت فنظره ریث ما تنتج ثم احتلبوا طلاع القعب دما عبیطا و ذعافا ممقرا، هنالك یخسر المبطلون، و یعرف التالون، غب ما سن الاولون، ثم طیبوا عن انفسكم انفسا، و طامنوا للفتنه جاشا، و ابشروا بسیف صارم و هرج شامل، و استبداد من الظالمین یدع فیئكم زهیدا، و زرعكم حصیدا، فیا حسرتی لكم، و انی بكم و قد عمیت علیكم انلز مكموها و انتم لها كارهون» [2] .

(- به خدا سوگند روزی دارم كه از دنیای شما بیزار و از مردان شما خشمناكم، پیش از آنكه چشم امیدی به (یاری و كمك آنها) داشته باشم آنان را از پیش نظر خود به كناری افكندم (چون در آنها مردانگی سراغ نداشتم تا چشم امیدی به آنان داشته باشم) و پس از آنكه در معرض آزمایششان درآوردم آنان را دشمن خود دانستم، و چه زشت است (در میدان كارزار و مبارزه) شمشیر شكسته و نیزه ی سست و رای و تدبیر پراكنده و مضطرب!

- و براستی كه به دست خود چه كردار زشتی را برای فردای خویش فراهم كرده كه مورد خشم خدای تعالی قرار گرفته و در عذاب الهی مخلد هستند.


- و بناچار من افسار خلافت و زر و وبال غصب فدك را به گردن خودشان انداختم و ره آوردهای این یورش را به عهده ی خودشان واگذار كردم، پس نابودی و مرگ و بیماری و ننگ و گرفتاری شایسته ی این مردم ستمكار و بر آنان باد!

- وای بر اینان! به چه منظوری و چرا این منصب الهی را از فراز پایه های محكم و ستونهای غیر قابل تزلزل رسالت و نبوت و مهبط وحی امین، و خبیر و ماهر در امر دنیا و دین بركندند، براستی كه این كارشان همانا خسران و زیانی است آشكار.

- آخر اینان از ابوالحسن (شوهر بزرگوار من) چه عقده ای در دل داشتند؟!

- به خدا سوگند عقده ی اینها از وی همان خشم و كینه ای بود كه از شمشیر زدنها و پایداریها و مردانگیهای او در میدان جنگ و حمله های شجاعانه ی او در راه خدا (با دشمنان دین) داشت.

- به خدا سوگند اگر زمام مركب خلافت را كه رسول خدا (ص) به دست او سپرده بود در دست او گذارده و از او دفاع و پیروی می كردند به خوبی آن را مهار و كنترل می كرد، و به نرمی و راحتی آنان را به راه برده و هدایت می نمود، بدانسان كه نه مركب خسته و مجروح گردد و نه آنكس كه بر او سوار است خسته و كوفته شود، و آنان را با مهارت كامل به (سر منزل سعادت و) سرچشمه ی گوارا و زلال رستگاری- سرچشمه ای فراخ و لبریز- سوق می داد، و آن گاه كه از آن به خوبی سیراب می شدند و به حد كامل می نوشیدند به منزلگاهشان بازمی گرداند «نه چنانكه بهره ای نبرده و سیراب نشده و یا همانند شخص گرسنه ای كه برای یافتن لقمه ای حرص می زند آنان را به عقب برگرداند»!... و براستی اگر چنین كرده بودند درهای بركت آسمان و زمین به روی آنها گشوده می شد، اما... اما بزودی خدای تعالی آنان را به كیفر آنچه كرده اند خواهد رسانید.

- اكنون بیا و بشنو، و هر قدر از این پس زندگی كنی، هر روز دنیا و روزگار چیز تازه و شگفت انگیزی دیگر به تو نشان خواهد داد، و براستی جای تعجب و شگفت است این كار تازه ای را كه انجام دادند! آخر اینها به چه تكیه گاهی تكیه زدند؟ و به چه ریسمانی چنگ زدند؟ اینان دنباله روها را به جای پیشروان نشاندند، و پیشتازان را رها كرده و پس ماندگان را گرفتند، ننگ و خواری بر آن قوم و ملتی كه خیال می كند كار خوبی كردند در صورتی كه خود و جامعه شان را تباه كردند و خودشان نمی دانند! آیا از كسی كه مردم را به سوی حقیقت و شاهراه هدایت راهبری می كند شایسته است پیروی شود، یا از آن كس كه خود باید تحت رهبری دیگران قرار گیرد؟ شما را چه شده؟ و چگونه داوری می كنید؟!


- هان به خدا سوگند كه این اعمال و كردار نابه جا، روزگار شما را آبستن كرد به حوادثی كه نتایج شوم آن را پس از این خواهید دید، اما بدانید كه به جای شیر، خون تازه و زهری كشنده از آن خواهید دوشید (بجز بدبختی و تیره روزی چیز دیگری عایدتان نخواهد شد) و آن وقت است كه تبهكاران روز زیانباری دارند، و آیندگانتان آثار شوم و بدعتهای گذشتگان و پیشینیان را خواهند دید!

پس خود را برای فرارسیدن فتنه ها و حوادث ناگوار آماده نموده و دل خوش دارید، و چشم به راه شمشیرهای برنده و هرج و مرجی فراگیرنده و دیكتاتوری ستمگران باشید كه حق شما را چپاول كرده و مقدار ناچیزی به شما بدهند، و دسترنج شما را به غصب تصاحب كنند، ای دریغ و افسوس بر شما! چرا شما اینگونه شدید؟ راه خود را گم كرده و به بیراهه افتادید! آیا ما چگونه می توانیم شما را به اجبار به راه حق ببریم با اینكه خودتان نمی خواهید؟!)

این بود قسمتی از سخنان فاطمه در روزهای آخر عمر خود كه حكایت از كمال غم و اندوه وی و حسرتی كه به حال مردم می خورده، می كند. این همه جوش و خروش او برای انحراف مردم از مسیر رهبری است و شكایات این بانوی بزرگوار از دست مسببین این انحراف بود. در این آخرین سخنانی كه شاید یكی دو روز پس از آن چشم از این جهان بست و از غم و رنج دنیا آسوده و راحت شد دیگر نه از فدك سخنی به میان آورده و نه از مصیبتها، صدمه و آزاری كه بر تن و روحش وارد شده؟! چون آنها قابل تحمل بود، اما آنچه قابل تحمل نبود همین بدبختیها و سیه روزیها بود كه هزاران بدبختی و سیه روزی دیگر را به دنبال داشت و مردم كوته بین و دین به دنیا فروختگان آن روز نمی دیدند و نمی فهمیدند چه می كنند و چه روزهای بدی را به دنبال دارند، و سخنان پرسوز و كلمات خیرخواهانه ی دختر معصوم پیغمبر هم نتوانست آنها را به خود آورد [3] ...



[1] مناقب، ج 2، ص 205.

[2] بحارالانوار، ج 43، صص 162- 158؛ احقاق الحق، ج 10، صص 308- 306.

[3] در پاره اي از اين روايات آمده كه زنان مزبود هنگامي كه اين سخنان را از فاطمه (ع) شنيدند به نزد شوهران خود رفته و سخنان آن حضرت را به ايشان بازگو كردند، و به دنبال آن گروهي از بزرگان مهاجر و انصار به عنوان عذرخواهي نزد فاطمه (ع) آمدند و عذر خود را اين گونه بيان داشته و گفتند: اي بزرگ بانوي عالم اگر ابوالحسن حقيقت را قبلا براي ما بيان داشته و فضيلت خود را در امر خلافت پيش از اين به ما خبر مي داد ما هيچ گاه او را وانمي گذارديم و به سراغ ديگران برويم ولي اكنون كه ما با ديگران بيعت كرده و پيمان خود را محكم ساخته ايم كار از كار گذشته است.

زهرا با شنيدن اين سخنان رو از آنها گردانده و توبيخشان نمود و دستور رفتن آنها را از نزد خود صادر فرمود.